سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر از خدا چنانکه باید می ترسیدید، به دانشی بی نادانی دست می یافتید و اگر خدا را چنانکه باید می شناختید، با دعایتان کوهها از میان می رفتند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
سرباز نبرد نرم
 
 RSS |صفحه اصلی|ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» یکی از آن 175 حماسه ساز «وقت نیاز»

شهید علیرضا رحمانی دانشجوی «رفسنجانی ـ تهرانی» شیمی دانشگاه فردوسی مشهد، جزو 175 شهید غواصی  که حماسه حضورشان، در وقت نیاز، 26 خرداد 1394 را در تاریخ انقلاب اسلامی جاودانه ساخت، او نیز همچون بسیاری از یاران خمینی، اعزام اولش خاطره ساز شد؛ دکتر محمود باقری همرزم شهید، این خاطره را چنین روایت می کند:


اولین دفعه که می خواست اعزام شود چون جثه یِ کوچک و سن کمی داشت طبق روال اعزام ها او را از نیمه راه پیاده کردند. ولی این «بیرون شده از در» که تصمیم خود را گرفته بود با کمک دوستانش از  پنجره [یِ اتوبوس،] به داخل آمد و این شد که چشم«علیرضا» برای اولین بار به سرزمین آسمانی جبهه گشوده شد و  عملیات رمضان در منطقه کوشک، نخستین رزمگاه علیرضا رقم خورد.

این عملیات، اولین عملیاتی بود که درخاک عراق انجام شد و در آن، پاسگاه زید عراق آزادشد.

سر انجام مسؤول مهربان مخابرات گردان 410 حضرت رسول لشکر 41ثارالله، در عملیات کربلای4 و در کربلای ام الرصاص، مظلومانه به شهادت رسید. تا اینکه روزی، «در وقت نیاز» دگرباره امام و امّت را یاری رساند و اینک پس از 29 سال، 19 مرداد امسال، رفسنجان شاهد تشییع شکوهمند او و شهید بزرگوار، «غلامرضا آخوندی». خواهد بود. آیا شانه های یاران جامانده، توانِ تشییع آنها را خواهند داشت یا رگبار اشک و طوفانِ ناله، این توان را از آنها خواهد ستاند!؟  «اللهم ارزقنا شفاعتهما»

زندگینامه:

شهید علیرضا رحمانى در آبان ماه سال 1345 در خانواده‏اى مذهبى و متوسط در تهران دیده به دنیا گشود. تا سن ده سالگى در تهران بود و در سال 55 به همراه خانواده به شهر رفسنجان رفت. در زمان انقلاب در تظاهرات شرکت فعال داشت در مدرسه نیز علیه طاغوت فعالیت می ‏کرد. بعد از پیروزى انقلاب اسلامى و تشکیل بسیج مستضعفین به فرمان حضرت امام خمینى (ره)، او از نیروهاى فعّال بسیج شد و اکثر اوقات فراغت خود را در بسیج (که در آن زمان در باغ هرندى بود) می گذراند و یا به آموزش اسلحه در مدارس مشغول بود. ایشان عضو مرکزى انجمن اسلامى دانش آموزى دبیرستان شهید انصارى نیز بودند و ابتکارات و اقدامات زیادى از ایشان به یادگار مانده است. از آن جمله تمثالِ حضرت امام، شهیدان رجائى و باهنر در دبیرستان شریعتى و تمثال حضرت امام، شهیدان رجائى و باهنر و شهید مطهرى در دبیرستان شهید انصارى را می ‏توان نام برد و همچنین تشکیل گروه تئاتر در دبیرستان، برگزارى مسابقه علمى و فرهنگى در دبیرستان و…

در تمام امور، فردى صادق و واقعیتگرا بود و از شعار بدون عمل همیشه دورى می ‏گزید و پیروى از ولایت را بر خود واجب و مخالفت با آن را گناهى نابخشودنى می ‏دانست.
با شروع جنگ تحمیلى به جبهه‏ هاى جنگ شتافت و به فرمان امام خود لبیک گفت. شهید رحمانى حدود 20 ماه در جبهه ‏هاى حق علیه باطل به صورت داوطلب بسیجى حضور یافت و در عملیاتهاى رمضان، والفجر 1 و 4 منطقه فاو و کربلاى 4 شرکت داشت. در عملیات والفجر 1 مجروح شد .با اینکه در سال 63 با گرفتن دیپلم در دانشگاه فردوسى مشهد در رشته شیمى پذیرفته شد لکن این قبولی او را از تحصیل در دانشگاه عاشورا منصرف نساخت تا سرانجام در دى ماه سال 65 در «عملیات کربلاى 4» در"گردان 410 غواص حضرت رسول (ص) منطقه ام الرصاص به درجه رفیع شهادت رسید . ایشان در طول جنگ مسؤولیت هاى متعددى داشت. که از آن جمله مسؤولیت مخابرات گردان 410 غواص لشکر 41 ثارالله را در عملیات کربلاى 4 می ‏توان نام برد.

 

وصیتنامه:

رب اشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی

به نام خدا و به یاد خدا و برای خدا و در راه خدا . بنده حقیر علیرضا رحمانی یکی از اعضای کوچک گردان و در مخابرات مشغو ل به خدمتم جنگ ما به مرحله ای رسیده که به گفته اماممان باید سیلی آخر را به صدام بزنیم صدامی که طی چند ساله گذشته جنگ کاملا " خودش را به دنیا نشان داد چندین بار از ما سیلی خورده . مساله این است که صدام الان گیج شده و واقعا" نمی داند چه کار کند و به گفته امام باید توی این عملیات به خاطر خدا وبه یاری خدا وبه همت برادرها سیلی اخر را به صدام بزنیم ...


ان شاء الله که راه نجف و کربلا را باز کنیم ان شاء الله که بتوانیم برای خدا کاری کرده باشیم و برای اخر تمان ذخیره و توشه ای داشته باشیم .

اصل مطلب این است که ما جنگمان برای چیست و کارمان را برای کی انجام می دهیم اگربرای خدا باشد ارزش دارد و اگر نباشد که وای به حال ما .

انشاالله که بعد از انجام عملیات پیروزی نصیب ما شود وبتوانیم در راه بازسازی مملکت در راه موانعی که توی این مملکت هست بر سر راه انقلاب سر راه پیشرفت انقلاب کاری بکنیم کوششی بکنیم.



از تفرقه ها وخودیت ها و منیت ها و شخصیت گراییها بپرهیزند که واقعا باعث ضلالت می شود چرا که هر چیزی هر موجودی توی این دنیا یک عامل ضایع کننده ای دارد وعامل ضایعه کننده انقلاب همین نفاق ها وخودیت ها و منیت ها و شخصیت گراییها است.

توصیه من به مردم این است که از این عوامل بپرهیزند هرگز دنبال خودیت ها منیت ها شخصیت ها که فلانی هست یا نیست یا چه کار کرد یا نکرد نباشند. برای رضای خدا برای رضای خالق هستی کار کنند.

ان شاء الله که بعداز انجام عملیات پیروزی نصیب ما شود و بتوانیم در راه بازسازی مملکت در راه برداشتن موانعی که توی این مملکت هست کار کنیم .

«شادی روح امام و شهدا صلوات»

با تشکر از برادران رزمنده و همرزمان شهید علیرضا رحمانی، آقایان جلیل شعبانی  و دکتر محمود باقری.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید نصراللهی نسب ( چهارشنبه 94/5/7 :: ساعت 7:6 صبح )
»» توصیه های راهبردی امام خامنه ای (سری اول) 10-1



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید نصراللهی نسب ( دوشنبه 94/5/5 :: ساعت 10:13 صبح )
»» در دفاع از ولایت دور چه کسی نچرخیم!

این چند سطر را برای همشهری هام نوشتم، لذا می تونید از مطالعه اش صرف نظر کنید.البته خالی از فایده نیست ان شاء الله.

در دفاع از ولایت دور چه کسی نچرخیم!

لطفا فقط مخاطبین بخوانند!!!

نتیجه تصویری برای جبهه نفاق

 

جمله معروفی از امام هست که فرموده اند «ملاک حال فعلی افراد است»

لازم است در به عضویت در آمدن و همراهی جریانات و افراد مدعی اعتقاد و التزام عملی به ولایت فقیه، به این نکته توجه داشته باشیم که خدای نکرده سیاهی لشگر فردی یا جمعی نگردیم که در طول دوره زندگیش اساساً با ولایت و شخص ولی مشکل داشته اند، هر چند امروز حسب ظاهر و حتی واقع امر (خواه تکلیفاً و خواه مصلحتاً) مدافعند.
احترامشان و آبرویشان محفوظ؛ ولی دیگر قرار نیست چنین افرادی در شهر شهیدان، پرچمدار حفظ کیان ولایت شوند؛ البته به عنوان سرباز و فدایی ولایت بودن، قدمشان روی چشم همه موالیان. یادمان نرود که این دیار، آبستن خاطراتی است که در آن هر گونه نامهربانی با شخص و شخصیت حضرت «سیدعلی» نه تنها برای برخی جایز، بلکه لازم بوده است؛ هنوز یادمان نرفته در همین شهر ما «که سالیانی پیش قم ثانی اش می خواندند!» عده ای حتی روزه ی خویش را با الفاظ حاوی لعن «حضرت سیدعلی» باز می کردند و مستمراً رهبر شدن ایشان برایشان سنگینی می کرد و [می کند!؟]
خدا شاهد است که بنده در این نوشتار به هیچ وجه قصد جانبداری از شخصی یا جریانی ندارم، اما دلم راضی نمی شود برادران مخلص و بهتر از خودم را زیر پرچم چنین افرادی ببینم. (لطفا مخاطبینم خودشان منظورم را بفهمند به ویژه آنها که بارها مَطلع ِسخنشان را آیه شریفه «الجمد لله الذی هدینا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا ان هدینا الله» بوده است)
امیدوارم بعد از خواندن دلنوشته فوق هم یک بار دیگر این آیه را تلاوت نمایند.
بدون شک اگر افراد مدعی، حریم نگه ندارند، قلب فدائیان ولایت این شهر شهیدان، انبانی از خاطرات مستندی از این دست است که عندالضرورة، وظیفه تنویر اذهان جوانان پاک شهرمان را عهده دار خواهند گشت.

اللهم اجعل عواقب امورنا خیراً - 1394/4/22



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید نصراللهی نسب ( دوشنبه 94/4/22 :: ساعت 11:11 صبح )
»» فایل صوتی تجمع فیضیه

فایلهای صوتی تجمع هسته ای لبیک یا امام در مدرسه فیضیه قم به ترتیب زمانی:9 خرداد  1394

گزارش روند برگزاری و هدف برگزار کنندگان (حجت الاسلام لونی)

سخنرانی آیت الله اراکی

سخنرانی دکتر حداد عادل



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید نصراللهی نسب ( یکشنبه 94/3/10 :: ساعت 9:4 صبح )
»» از صداقت تا شهادت

بعدالتحریر:

حسین بادپا از منظری دیگر

آنچه که حسین بادپا را برای من قهرمان کرد جسارت معنوی اوست در زدودن عِقال تمنیات دنیا! و درک صحیحش از مفهوم انسان و تحولی که او در اثر مجاهدت و دعا و توسل به دست آمد، و صداقتی که سعی می کرد از مرز آن عدول نکند و هرگز اصرار نداشت خود را انسانی مقدس جا بزند، بیش از اندازه ای که بود.... در ایام شهادتش در وبلاگم نوشته ای را در این راستا تقدیم کرده ام که جدای از مغلق گویی هایی که ذاتی قلم من شده است در تبیین همین موضوع نگاشته شده است، بدیهی است که در این نوشتار گاهی به رموزی بر می خوریم که فقط آنها که با حسین بوده اند و یا از دور تحولات او را رصد می کرده اند در می یابند که قصه چیست!
اگر خواستید بیشتر بدانید متن زیر را بخوانید:

از صداقت تا شهادت

من کی ام که بخواهم در وصف شهید و شهادت چیزی بنویسم!
اما از حسین نمی توانم ننویسم! لابد می پرسید کدام حسین!؟
ـ خرازی!؟
من را چه به سردار کربلای5 و دست طلائی مانده در طلائیه اش!؟
ـ آهان فهمیدم: حاج حسین بصیر منظورته!؟
کمی فکر کنید! بین من و آن سردار چه قرابتی است!؟
(کمی من و من می کنید و به خود اجازه می دهید که بپرسید:) ـ امام حسین!؟
خجالت می کشم،
از خودم،
نوشته ام،
وبلاگم! زندگی ام! همه ام!
یک راهنمایی می کنم: ببینید من بچه کرمانم و سهمم از جنگ، تورق کتابهای کنگره سرداران و 8000 شهید استان های کرمان وسیستان و بلوچستان است.
اینجاست که همه دوستان کرمانی ام  یک صدا (یکصدا ئیشان توی دلشون بود) می گویند:
حسین یوسف اِلهی؛
سکوت می کنم.
هر کس حرفی می زند، یکی از سخنرانی حاج قاسم در وصف شهید یوسف الهی می گوید و دیگری خاطره ای از سفر با او . آن یکی هم می گفت حسین به مرخصی که می آمد، خوش تیپ می گشت و...
دوستانم فکر می کردند به هدف زده اند و منتظر بودند ببینند من چه می گویم! کلاس گذاشتم و باسوادانه حرف زدم: گفتم چند کلید واژه می گویم، خودتان مطلب را بگیرید:
والفجر 8، شناسایی های اولیه، جزر و مد اروند، اندازه گیری های منظم، بچه های اطلاعات و عملیات، دفترچه یادداشت، خواب افتادن و الکی دفتر را پر کردن، آن هم برای 25 دقیقه! رویای صادقه حسین یوسف الهی، بر ملاشدن راز... و پیغامی از حسین به حسین:

«به حسین بگویید تو شهید نمی شوی»

و شد آنطور که نباید شد و حسین قهرمان قصه ما که از 13 سالگی در لباس سربازان خمینی عرض اندام کرده بود، گویی همه حماسه اش را در آن خواب بیست و پنج دقیقه لعنتی بر آب داد. شهادت بی شهادت! یوسف الهی شهید می شود، محمدرضای کاظمی شهید می شود.

و اینجا حسین بار دیگر خدا کمکش می کند تا به قدر نقل یک خاطره خواب نماند تا شاید آغازی دوباره کند راهی را که از آن باز ماند.

یک خاطره ماندگار از مقام معنوی« فرمانده اش حسین یوسف الهی» به قیمت بی آبرویی خودش اما همه می دانند حسین اهل معامله های پر ریسک بود!!! دل را به دریا می زند و می گوید تا برای تاریخ بماند:

خواب افتادم، به حسین راستش را نگفتم، ولی حسین  آسمانی خبط حسین زمینی رافهمیده بود.

آبروی مرا نبرد، فقط گفت به حسین بگویید:

«شهید نمی شوی» راست گفت و نگفت، ویران کرد و آباد کرد، و کرد با من آنچه باید می کرد و اینک بعد از 30 سال از آن خواب بیست و پنج دقیقه ای، به وصال حسین رسیدم و اشکهایم بر مزار معطر آن یوسف لشکر ببار نشست و حسین پیش گویی اش را پس گرفت: و شما در خبرها خواندید که:

«حسین بادپا به جمع شهدای مدافع حرم پیوست»

مبارکم باشد.

و اما آن خاطره خواب افتادن: ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید نصراللهی نسب ( شنبه 94/2/12 :: ساعت 9:28 صبح )


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

نکته یِ مهمی در باب شیعه گی!
پینگیلیسم سیاسی!
راز سانسور مارادونا
نیازمند گروه خون عشق مثبت
پرسشی نو در موضوع بحران کرونا
همیشه وقت رفتنهای هر روزه
کریم الصفح
پاییز پر خزان
زندگی به سبک گل
پرسشی نو در موضوع بحران کرونا
و ما امّا کران تا کران کر
#دیوانه گی_شبانه، این قسمت چرا به این درخت می گویند بید مجنون!؟
وای از این کتاب
تو به تاریکی عادت نکن
کمتر شنیده شده در باب تقوا
[همه عناوین(142)]