الحمد لله که رهبری داریم که هرگاه ناخواسته خوب نمی فهمیم به دادمان می رسد.
مطلب قبلی من تنها به انگیزه انتقاد از عدم صداقت برخی رسانه ها نگاشته شده است و قرائنی هم هست.
تاریخ پر است از آدم هایی که تا آنجا حامی حق اند که قرار نباشد از مال، جان و یا آبروی خویش بگذرند و وقتی یکی از اضلاع این مثلث را در خطر می دیدند نه تنها از حق منصرف می شدند بلکه در صدد مواجهه با آن نیز بر می آمدند و یا قضایا را به گونه ای ترتیب می دادند که بالمآل به نفع خودشان تمام شود، متأسفانه به خاطر موقعیت خاص کشوری که ام القرای جهان اسلام است نمی توان به نمونه های حاضر اشاره کرد... (ادامه مطلب ذیل تصویر)
الحمد لله که رهبری داریم که هرگاه ناخواسته خوب نمی فهمیم به دادمان می رسد.
مطلب ذیل تنها به انگیزه انتقاد از عدم صداقت برخی رسانه ها نگاشته شده است و قرائنی هم هست. و قبل از فرمایشات 28 بهمن آقا نگاشته شده است.
اما در 22 بهمن قم چه گذشت؟
1. بخشی از راهپیمایان وارد محدوده حرم شده و بخشی حدود 40 هزار نفر (در حاال ازدحام) وارد شبستان امام خمینی مستقر می شوند.
2. مجریان مراسم نامی از سخنران نبردند و به عنوان سخنران محترم از وی ذکر می کنند.
3. تلاوت قرآن آغاز می شود و جمعیت مزدحم با سکوت خود استماع قرآن می کنند.
4. پس از پایان تلاوت قرآن اعلام می شود که به سخنان ریاست محترم مجلس شورای اسلامی، نماینده مردم قم جناب آقای دکتر لاریجانی گوش فرا دهند.
5. فریادها و شعارهایی که حاکی از درخواست بصیرت از سخنران است شنیده می شود در کمتر از یک دقیقه تمام شبستان از این شعارها به لرزه در می آید.
6. سخنران باهوش جلسه که یک دیپلمات است! سخنرانی خود را همچون گذشته از روی متن قراءت می کند. (بنابر این مثل کسی که بالبداهه سخنرانی می کند تمرکزش از هجمه شعارها به هم نمی خورد)
7. بنابراین هیچ ابراز توجهی به شعارها نمی کنند و ادامه می دهند.(فقط لکنت های مختصری پیش می آید)
8. صداهایی به گوش می رسد که اقای دکتر تمام کنید. احتمال درگیری است. ایشان می فرمایند اشکال ندارد و باز ادامه می دهند.
9. یادمان باشد که شعارها فراگیر و لرزاننده است و هر عاقلی می فهمد که جو بر علیه سخنران است.
10. شب قبل خودشان یک سخنرانی را در قم لغو می کنند. (چرایش با خودشان)
11. بسیار واضح بود که مردم از بد اخلاقان یکشنبه 18 بهمن ناراضی باشند.
12. تا اینکه عده قلیلی با پرتاب اشیاء به سمت سخنران موجبات قطع سخنرانی را پدید می آورند.
13. سؤال وقتی که اکثریت قریب به اتفاق حاضران یکصدا با شعارهایشان از سخنران انتقاد می کنند. به طور طبیعی از نظر موقعیت و محبوبیت اجتماعی به ضرر سخنران تمام می شود. چون حرکت مردم فراگیر بوده و بحث چند ده نفر در بین نیست.
14. از موقعی که چند نفر مبادرت به پرتاب اشیاء و برچیده شدن بساط می کنند به نفع چه کسی تمام می شود. (دقت فرمایید که سخنران در مورد تذکر ایجاد درگیری فرمودند که اشکالی ندارد.)
15. سیل محکوم کردن ها از سوی علما و مراجع و احزاب شروع می شود.
16. دکتر مظلوم نموده می شود. و آن همه شور و شعار فدای آن چند لنگه کفش می شود و انگار نه انگار...
17. همه اخلال و کفش پراکنی را محکوم کرده و ما هم می کنیم. اما آیا آن قسمت از شعارهای برخاسته از بصیرت ملت را هم محکوم می کنیم؟
18. اگر کسی فیلم بدون سانسور مراسم را تا پایان سخنرانی آیت الله سعیدی امام جمعه و تولیت حرم مطهر ببیند، صرف نظر از حق بودن یا باطل بودن شعار دهندگان به فراست درخواهد یافت که آنها ده ها هزار تن بودند و چند ده تن فقط لقب آن معدود پرتاب کنندگان اشیاء است که معلوم نیست چه کسانی آنان را به مصاف با بصیرت فرستاده است.
تذکر: تصویر شیستان تنها به جهت نشان دادن بزرگی آن درج شده است.
برای من که از نزدیک شاهد رشادت و شهادت بزرگ مردان کوچک این دیار بودم و یک در میان یاد و رؤیایشان پس از این همه سال اشک حسرتم را جاری می سازد بسیار فرصت مغتنی بود تا یک بار دیگر به آن سال ها بر گردم.
اما هدفم از این نوشته نگارش نریشنی برای روایت فتح نیست و می خواهم اگر خدا قبول کند، نقدگونه ای چند سطری بر فیلمی که یاد بهنام را زنده کرده است بنویسم.
الف) فیلمنامه و اصل قصه:
روایتی است در بین بچهه ای خر مشهر که حق بهنام در وقایع نگاری جنگ رعایت نشده و بدین سبب روایتی شاذ در بین بچه های خرمشهر از حماسه این جوانمرد کوچک نقل می شود که نقل این مجال نیست و این شاید خاستگاه و جرقه اولیه نگارش این فیلم نامه باشد.
آنچه که در ابتدای فیلم کمی حال آدم را می گیرد، سعی کارگردان است بر اینکه ابعاد شخصیتی دشمن را به شکلی بسیار مستقیم القا کند و منظورم آن صحنه ای است که در بحبوحه حمله و جنگ ناگاه فرمانده عراقی پرستار را فرا می خواند.
ب) فضای عمومی فیلم
فضای عمومی فیلم به ویژه در پلان های اول فاقد روح حماسه و هیجان حاکم بر آن روزهای خرمشهر است. به عنوان مثال جهان آرا و فرماندهان نظامی خیلی با خیال راحت و با ازامش جلسه گذاشته اند انگار نه که شهر در حال سقوط است تا آنجا که آدم خیال می کند که به محض اینکه بهنام در را باز می کند و وسط جلسه می پرد انگار آقایان تازه می خواهند ژست مواجهه با بحران به خود بگیرند و این حس به آدم دست می دهد که تا قبل از اینکه بهنام در را بگشاید بازیگران (فرماندهان داخل اتاق) مشغول هیچ حرف و سخنی نبوده اند و تازه می خواهند حس بگیرند.
ج) لوکیش
آنچه که به عنوان نماد مقاومت خرمشهر شناخته می شود مسجد جامع است که در ابتدای فیلم بسیار خسته به نظر می رسد محلی ساکت برای خوابیدن و... و کلیشه ای نا زیبا از امام به عنوان عکس منصوب امام به دیوار که حتی به فرض که سال1359 چنین عکسی بر دیوار مسجد بوده، شایسته بود که از این تصویر شابلنی بی کیفیت که بیشتر شبیه به تصویرگری چهره حضرت امام توسط آن سوی آب نشین هاست استفاده نشود و در عوض جمله ای از امام که حاکی از صلابت و صولت آن رهبر آسمانی است بر دیوار مسجد رخ نمایاند.
در پایان یعنی در ابتدای فیلم مجبور شدم که به خاطر مشغله ای که پیش آمد به دنبال دنیای خویش بروم و لحظه ای خوشم را که پر بود از رایحه یاد بهنام به همسر و فرزندم بسپارم. ممنون از این که به یاد بهنام بودید که فیلم ساختید و ممنون که جشنواره این فیلم را نمایش داد و دعا کنید که...
در انتظار آن لحظه نام کتاب خاطرات سردار شهید حاج علی محمدی پور فرمانده گردان 412 فاطمه الزهرا لشگر ثارلله (حاج قاسم سلیمانی) بود که 26 سال پیش در چنین شبی در دقایق اولیه عملیات کربلای پنج به شهادت می رسد. (من یک سال دیر رسیدم، ندیدمشون)
فرازی از وصیتنامه شهید حاج علی محمدی پور
خدایا کوله بارم را بسته ام اگر چه خالی است.
اما می دانی فقیر این راه منم.
خدایا احساس می کنم نقطه امیدی در قلبم پیدا شده و به لحظات موعود نزدیک میشوم.
خدایا مرا ببخش! مرا عفو کن.
خدایا میدانم چه کردم و چه بودم خوب می دانم؛ خدایا هر چه قدر بد هستم تو خوبی تو رحمان ورحیم هستی پس مرا ببخش.
اما تو ای برادر عراقی اگر چه تو ماموری و قاتل جان من اما من تو را برادر خود می دانم از تو خواهم گذشت اگر خدا اجازه دهد اول کسی را که شفاعت می کنم تو هستی آماده باش و غمی به دل راه مده. وحشتی نداشته باش.
سینه من آ ماده است.
دو قدم تا قبر مجتبی
حضور در رفسنجان، براى این بندهى خدمتگزار، بسیار خاطرهانگیز است. شهر رفسنجان و مردم عزیز آن را از سالهاى بسیار دور مرکز و کانون توجه به حقایق اسلام و نقطهى ثقلى از نقاط مهم کشور در مبارزهى با طاغوت شناختیم. مردم رفسنجان در دوران اختناق به معناى حقیقى کلمه در صراط مستقیم الهى پایدارى و پافشارى کردند. روزى که نام و یاد و فتواى امام بزرگوار در سرتاسر کشور به وسیلهى دستگاه پلیسىِ اختناقِ طاغوتى ممنوع و جرم بود، مردم رفسنجان در شهر شجاع و آزادهى خودشان، مسجدى به نام امام بزرگوار نامگذارى کردند؛ به نام آن بزرگوار سخن گفتند و راه او را ترویج کردند.
بنده در سفرهاى متعددى که به این شهر آمدم و با محبت صمیمانهى شما مردم رفسنجان روبهرو شدم، مطالبى را در این شهر بهصورت علنى و بر سر منبرها مىتوانستم تشریح کنم که در هیچ نقطهى دیگر کشور چنین امکانى براى ما بهوجود نمىآمد. در اینجا مردم، آگاه و هوشیار بودند؛ آماده به کار و پا به رکاب بودند؛ همین وضعیت در طول سالهاى متمادى ادامه پیدا کرد و بعد از پیروزى انقلاب هم رفسنجان از جملهى مراکزى بود که به مصداق «صدقوا ما عاهدوا اللَّه علیه»، پیمان خود را با خدا، با امام زمان و با حرکت عظیم اسلامى نگسست. در میدانهاى دفاع مقدس، مردان رفسنجانى، جوانان رفسنجانى، و در پشت جبهه و در بخش پشتیبانى، زنان رفسنجانى نقش بسیار مهمى ایفا کردند.
خدا را شکر مىکنیم که بر شما مردم عزیز منت نهاد و شما را در صراط مستقیم خود پایدار نگه داشت. بحمداللَّه امروز نام و یاد رفسنجان و شخصیتهاى ممتاز و برجستهى رفسنجانى در آفاق کشور شناخته شده هستند. مردم رفسنجان داراى نام نیکاند؛ سابقهى آنها درخشان است و بسیارى از دستاندرکاران مبارزات، این را از نزدیک شاهد بودند.
توضیح: آن زمان امام جمعه فقید در شهر حضور نداشتند. انقلاب که خواست پیروز شود آمدند.
تصویر اختصاصی اهدای کتاب توسط رهبر انقلاب به کتابخانه مسجد امام خمینی (سقاخانه) رفسنجان در سال 1348