?? داستانِ «انقلابینمانها» در قرآن
اقتباسی از آیات 246 تا 252 سوره بقره
بعد از عصر انقلاب موسوی، عدهای از خواص بنی اسرائیل که سر سفره انقلاب به چیزی رسیده بودند و فیلشان یاد هندوستان دوران مبارزه کرده بود... به نبی زمانشان گفتند:
به یک سرداری حکم فرماندهی بده تا ما با جبهه کفر، جهاد نظامی کنیم پدرش رو در بیاریم...
آقای پیامبر به اینها جواب دادند: الان داغید نمیفهمید؛ ای بسا وقتی جهاد بر شما واجب شد از زیرش شانه خالی کنید.
گفتند ما!؟ ما شانه خالی بکنیم؟ حاشا مگر نه این است که ما طعم تبعید و دوری از اهل و عیالمان را چشیدهایم!
خلاصه کنم. فرمان قتال صادر شد امّا «انقلابینما»های قصه قرآن جا زدند...
اعتراضها اون وقتی شدت گرفت که دیدند جناب طالوت، که واقعا از هر نظر شایسته بود به فرماندهی انتخاب شده است بهانه جوییها شروع شد: این دیگه کیه گذاشتی بابا ما خودمون که خیلی بهتر از اوییم و جالب اینجاست که گفتند بابا این که از طبقه متوسطه!!!! پولدار نیست که!!!
پیامبر در پاسخ این بیچارهها میگوید خداوند راجع به طالوت نظری غیر از شما دارد: جناب طالوت از نظر قوای مادی و معنوی و علمی فردی قابل است و اعطای مُلک در مشیت الهی است و هرکی هرکی نیست.
سپس پیامبر معجزهای هم بر حقانیت طالوت برایشان میآورند که دهانها بسته شود و بهانهای نماند.
القصه! خلاصه، مجبوری به همراه طالوت رهسپار جبهه میشوند. توی راه به یک نهر میرسند فرمانده طالوت میگوید: این امتحان الهی است فقط یک مشت میتوانید بخورید... هر کس خورد از من نیست و هر کس نخورد از من است...
جالب اینجاست اکثرا گوش نکردند و توفیق حضور در جبههیِ حق از آنها گرفته شد؛ تهِ دلشان هم همین رو می خواست.
طالوت عدهی سپاهش کم شد همون کمها هم آیه یاس خواندند که وای ما خیلی کمیم شکست میخوریم، بیایید برگردیم.
اما کار خدا رو ببینید در اوج ریزشها و از قطار انقلاب پیادهشدنها از رویشی به نام داود رونمایی میکند??
از اتاق فرمان اشاره می کنند متن شما خیلی طولانی شد، بسه دیگه)
کانال مرتبط با این وبلاگ در تلگرام: انقلابی بمانیم
https://telegram.me/nasrollahi_ir