سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و یکى از یاران خود را فرمود : ] بیش در بند زن و فرزندت مباش که اگر دوستان خدایند ، خدا دوستانش را ضایع ننماید ، و اگر دشمنان خدایند ، ترا غم دشمنان خدا چرا باید ؟ [نهج البلاغه]
سرباز نبرد نرم
 
 RSS |صفحه اصلی|ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» رونق جاده

حرمها رفته رفته خلوت و خلوت تر می شود

و این یعنی رونق جاده اربعین،

یاد این آیه افتادم:

و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجا




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید نصراللهی نسب ( دوشنبه 94/9/9 :: ساعت 1:39 عصر )
»» غبار جاده

من غبار جاده ی اربعینم؛ که نسیمِ برخاسته از بالِ زائرانِ سبکبار،آن را همچون قاصدکی سرشار از رهایی،به سوی بهشت کربلا پرواز می دهد.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید نصراللهی نسب ( یکشنبه 94/9/1 :: ساعت 8:54 صبح )
»» از این بازتر!؟

قطعنامه که پذیرفته شد، گریستیم و فریاد کردیم که ای وای دیدی چطور شد!!!؟ ما شهید نشدیم. هر کی نمیدانست تصور میکرد که ما تا مرز شهادت رسیده بودیم و محروم شدیم... امام در انتهای آن پیام تاریخی گفته بودند: «خداوندا، این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روى مشتاقان باز، و ما را هم از وصول به آن محروم مکن» یکی دو سال بعد هم آهنگران با نغمه زیبایش دائماً مثنوی فرید را به رخمان کشید که: «اگر آه تو از جنس نیاز است در باغ شهادت، باز، باز است»

مرتضی یا همان سیدالشهدای اهل قلم آمد و اثبات کرد که این در باز است، و این روزها دیگر بازِ بازِ باز است، اما خدا کند کسی بی سعادت نباشد، نصیب ما از این همه گشاده دستی خدا، در بسط سفره آسمانی شهادت چیست!؟ در زمانه ای که خون شیعه از هر ملیتی افتخار می آفریند و پژواک لبیک یا حسین در شامات، هر صبح و شام حماسه ای نو می آفریند سهم ما فقط شده یک چیز و آن گفتنِ خَجلانه یِ: یا لیتنا کنا معکم.... همین و دیگر هیچ!

اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید نصراللهی نسب ( پنج شنبه 94/8/14 :: ساعت 5:59 عصر )
»» مرسوم شده است در شبکه های مجازی

مرسوم شده است در شبکه های مجازی نقل قول از بزرگان؛ اون هم نه یکی نه دو تا نه صدتا، حتی یه بار که شمردم!!! تا نُه صد تا!؟

اونم نه یک موضوع دو موضوع، تا دلت بخواد، هر موضوعی که به فکرت برسه!

اونم نه فط از عالمان ادیان و مذاهب، از عالمان ابدان گرفته تا صاحبان فنون و پدران علوم! از زنِ مرده گرفته  و تا مرد مُرده...

نقل قولهایی که بعضی هاشون عجیبن اما به ظاهرشون که نگاه می کنی خیلی هم نجیبن!

حالا ما این وسط چه کاره ایم!؟

اولا حالا که وسط جاده ایم

نذاریم دیگران بفهمن که ساده ایم.

خُب چه کار کنیم!؟ چه کار نکنیم!؟

هیچی!

حواسمون رو جمع کنیم تا گول اونا رو نخوریم.

و اما اقسام نقلها:

1. واقعا طرف همچنین چیزی رو فرموده:

  1. شاید قدیمها گفته، اما بعدا ازش بر گشته؛
  2. شاید این حرفش، استثناءاً درست نباشه؛
  3. شاید بُرِشی از یک ساعت سخنرانی یا پارگرافی از یک کتاب باشه که به تنهایی اصلاً منظور گوینده ش نباشه.

2. طرف همچین حرفی نزده: 

  1. اما حرف حرف درستی است به نظر ما، اما شاید بعدها بفهمیم که حرف غلطیه؛
  2. یا اینکه نه واقعا حرف درست و حقی باشه؛

نقل های گنده کننده (مطرح کننده):

  1. ممکنه فردی از چشم مردم افتاده و حالا عده ای می خوان به این مرده جون بدن؛
    حالا چه با حرفهای خود طرف یا جمله هایی رو بارش ببافند یا از دیگران بگیرند و به اون ببندند.
  2. ممکنه فردی هم باشه که فقط دوست داره، عده ای به دلایلی اون رو مطرح کنند یا خودش دوست داره مطرح بشه، بهترین شیوه و ارزانترین کار همین نقل نقولسازی و انتشار در فضای مجازی است؛ از قدیم هم گفتند سنگ مفت، گنجشک مفت.

نقل های ترجمه شده:

  1. اولا تر جمه از زبانی به زبان دیگر، کار هر کسی نیست؛
  2. در نقل قولهای شفاهی یا نقل به مضمون (که به نوعی ترجمه محسوب می شود؛ چون بالاخره عین الفاظ گوینده اصلی رعایت نمی شود) هر چند که تعدد واسطه ها بیشتر بشود از اصل مطلب فاصله می گیریم.

 

  • نتیجه گیری و سخن آخر:

عزیزان به هیچ وجه به اینگونه پیامها که نوعا بدون مدرک و ماخذ ارسال می شوند به ویژه پیامهایی که به اخلاق و دین مربوط میشه توجه عملی نکنید و حتماً اگر موضوعی به نظرتون رسید با یک عالم اهل فن مشورت کنید و هر غذایی را به مغزتان ندهید.

  • آرزو [محال]:

امید که روز به روز از میزان پیامهای بی مدرک و ضعیف السند کاسته شود.

ممنون که این مطلب رو تا انتها خوندید.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید نصراللهی نسب ( دوشنبه 94/7/27 :: ساعت 7:29 صبح )
»» مواظب دستت هستی!؟

مرتضی حاج باقری فرمانده وقت واحد تخریب لشکر ثارالله، که از ناحیه دست جانباز می باشد خاطره ای درس آموز از سردار  شهید احمد کاظمی نقل کردند:

بعد از دفاع مقدس یک روز سردار کاظمی را در فرودگاه دیدم؛ ضمن احوالپرسی به من گفت: دستت چطوره؟ مواظبش هستی!؟

گفتم: گاهی عصب‌های دستم اذیت می‌کند و درد دارم.

حاج احمد نگاه معناداری کرد و گفت: منظورم این بود که مواظب دستت باش تا یه وقت دستت رو با پُست و خانه، مقام و موقعیت عوض نکنی.

 

این خاطره در یادواره شهدای غواص، اطلاعات عملیات و تخریب لشکر 41 ثارالله بازگو شد. (1394/5/8)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید نصراللهی نسب ( جمعه 94/5/9 :: ساعت 12:8 عصر )
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

نکته یِ مهمی در باب شیعه گی!
پینگیلیسم سیاسی!
راز سانسور مارادونا
نیازمند گروه خون عشق مثبت
پرسشی نو در موضوع بحران کرونا
همیشه وقت رفتنهای هر روزه
کریم الصفح
پاییز پر خزان
زندگی به سبک گل
پرسشی نو در موضوع بحران کرونا
و ما امّا کران تا کران کر
#دیوانه گی_شبانه، این قسمت چرا به این درخت می گویند بید مجنون!؟
وای از این کتاب
تو به تاریکی عادت نکن
کمتر شنیده شده در باب تقوا
[همه عناوین(142)]