سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مقصود فرمانبرداری از خدا و شناخت امام است . [امام صادق علیه السلام می فرماید]
سرباز نبرد نرم
 
 RSS |صفحه اصلی|ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» بادش بخیر!؟

یادش بخیر!؟
ساعت 22 و 30 دقیقه 22 خرداد1367
عملیات بیت المقدس هفت
شهید شعبان کهنوجی
شهید عباس جمالی
شهید محمد مهدی پرتوی
شهید عباس محمدیان
شهید عباس عابدینی
شهید مجتبی اسدی
شهید شهید شهید و شهید
یادشان گرامی
***
آن شب چه گرم بود و خاک شلمچه وقتی که می تپید چه نرم بود!
آن شب چه روشن بود و منورهای سپاه ظلمت جشن ما را چراغان کرده بودند!
آن شب چقدر آب آن بیست لیتری سنگر عراقی ها گرم بود.
آن شب چقدر آسمان زمین را نگاه می کرد.
انگار داشت آخرین هزاره لشکر پرستوهای خمینی را گلچین می کرد.
آن شب آخرین عملیات رهایی بود راه شهادت اما هنوز باز بود.
آن شب فردا که شد وداع ما با شلمچه آغاز شد.
26 سال میگذرد، گفتنش آسان است، خودش یک عمر است.
یادش بخیر!؟ نمی دانم!
شهادت قسمت ما می شد ای کاش! می شد!؟
نمی دانم! ولی، یادش بخیر.
امشب اما جام جهانی هم همین ساعت افتتاح می شود ما کدام سوی خطیم!؟



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید نصراللهی نسب ( پنج شنبه 93/3/22 :: ساعت 9:20 عصر )
»» اطلاعیه سالگرد شهید مجتبی اسدی در فضای مجازی

اطلاعیه سالگرد شهید مجتبی اسدی در فضای مجازی

متن تایپی...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید نصراللهی نسب ( سه شنبه 93/2/30 :: ساعت 2:6 عصر )


»» دلم گرفته سخت با دیدن چند شعر قدیمی نو

??دلم گرفته سخت با دیدن چند شعر قدیمیِ نو؛

چند نقل ناقص از اشخاص؛

ورق پاره هایِ فروغ فرخ زاد؛

و خاطراتی از «میم، امید»

با خواندن بیتی ز حافظ؛

مصرعی ز قیصر؛

هوشنگ ابتهاج، سایه؛

دلم هوای میانبر کرد.

طریقی که فروغ را هدایت کرد؛

وَ بُتان چارده ساله را، تکثیر؛

شاهدان عصر خمینی؛
.
.
.
دنبال چاره می گردم؛

چاره دردی شدید و ترسناک؛

خدایا عاقبت را از تو می خواهم؛

دلم گرفته سخت با دیدن چند شعر قدیمی نو...

خدایا فرجی نشانه ای چیزی!

راهی، راهبری و مرکبی...

بچه بودم؛ بچگی کردم، درست!

دستم از دستت رها کردم، درست!

لکن از نسل شهیدانِ  تواَم من؛

همنشین لحظه های آفتاب.

و  امشب من به یادِ  پیله پروانه‌ها؛

عکس‌هایم را تماشا می کنم.

وز جدائی‌ها شکایت می کنم.

یاد باد آن روزگاران یاد باد.  

روز وصل دوستداران یاد باد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید نصراللهی نسب ( پنج شنبه 92/9/21 :: ساعت 9:1 صبح )
»» نقدی بر فیلمی که ندیدم (بزرگ مرد کوچک)

برای من که از نزدیک شاهد رشادت و شهادت بزرگ مردان کوچک این دیار بودم و یک در میان یاد و رؤیایشان پس از این همه سال اشک حسرتم را جاری می سازد بسیار فرصت مغتنی بود تا یک بار دیگر به آن سال ها بر گردم.

نقد فیلم بزرگمرد کوچک بهنامم حمدی شهید

اما هدفم از این نوشته نگارش نریشنی برای روایت فتح نیست و می خواهم اگر خدا قبول کند، نقدگونه ای چند سطری بر فیلمی که یاد بهنام را زنده کرده است بنویسم.

الف) فیلمنامه و اصل قصه:

روایتی است در بین بچهه ای خر مشهر که حق بهنام در وقایع نگاری جنگ رعایت نشده و بدین سبب روایتی شاذ در بین بچه های خرمشهر از حماسه این جوانمرد کوچک نقل می شود که نقل این مجال نیست و این شاید خاستگاه و جرقه اولیه نگارش این فیلم نامه باشد.

آنچه که در ابتدای فیلم کمی حال آدم را می گیرد، سعی کارگردان است بر اینکه ابعاد شخصیتی دشمن را به شکلی بسیار مستقیم القا کند و منظورم آن صحنه ای است که در بحبوحه حمله و جنگ ناگاه فرمانده عراقی پرستار را فرا می خواند.

ب) فضای عمومی فیلم

فضای عمومی فیلم به ویژه در پلان های اول فاقد روح حماسه و هیجان حاکم بر آن روزهای خرمشهر است. به عنوان مثال جهان آرا و فرماندهان نظامی خیلی با خیال راحت و با ازامش جلسه گذاشته اند انگار نه که شهر در حال سقوط است تا آنجا که آدم خیال می کند که به محض اینکه بهنام در را باز می کند و وسط جلسه می پرد انگار آقایان تازه می خواهند ژست مواجهه با بحران به خود بگیرند و این حس به آدم دست می دهد که تا قبل از اینکه بهنام در را بگشاید بازیگران (فرماندهان داخل اتاق) مشغول هیچ حرف و سخنی نبوده اند و تازه می خواهند حس بگیرند.

ج) لوکیش

آنچه که به عنوان نماد مقاومت خرمشهر شناخته می شود مسجد جامع است که در ابتدای فیلم بسیار خسته به نظر می رسد محلی ساکت برای خوابیدن و... و کلیشه ای نا زیبا از امام به عنوان عکس منصوب امام به دیوار که حتی به فرض که سال1359 چنین عکسی بر دیوار مسجد بوده، شایسته بود که از این تصویر شابلنی بی کیفیت که بیشتر شبیه به تصویرگری چهره حضرت امام توسط آن سوی آب نشین هاست استفاده نشود و در عوض جمله ای از امام که حاکی از صلابت و صولت آن رهبر آسمانی است بر دیوار مسجد رخ نمایاند.

در پایان یعنی در ابتدای فیلم مجبور شدم که به خاطر مشغله ای که پیش آمد به دنبال دنیای خویش بروم و لحظه ای خوشم را که پر بود از رایحه یاد بهنام به همسر و فرزندم بسپارم. ممنون از این که به یاد بهنام بودید که فیلم ساختید و ممنون که جشنواره این فیلم را نمایش داد و دعا کنید که...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید نصراللهی نسب ( دوشنبه 91/11/16 :: ساعت 7:2 صبح )
»» در انتظار آن لحظه

در انتظار آن لحظه نام کتاب خاطرات سردار شهید حاج علی محمدی پور فرمانده گردان 412 فاطمه الزهرا لشگر ثارلله (حاج قاسم سلیمانی) بود که 26 سال پیش در چنین شبی در دقایق اولیه عملیات کربلای پنج به شهادت می رسد. (من یک سال دیر رسیدم، ندیدمشون)

فرازی از وصیتنامه شهید حاج علی محمدی پور

شهید حاج علی محمدی پور کربلای 5 رفسنجان لشگر ثارالله حاج قاسم سلیمانی کرمان جبهه

 خدایا کوله بارم را بسته ام اگر چه خالی است.

اما می دانی فقیر این راه منم.

خدایا احساس می کنم نقطه امیدی در قلبم پیدا شده و به لحظات موعود نزدیک میشوم.

خدایا مرا ببخش! مرا عفو کن.

 خدایا میدانم چه کردم و چه بودم خوب می دانم؛ خدایا هر چه قدر بد هستم تو خوبی تو رحمان ورحیم هستی پس مرا ببخش.

اما تو ای برادر عراقی اگر چه تو ماموری و قاتل جان من اما من تو را برادر خود می دانم از تو خواهم گذشت اگر خدا اجازه دهد اول کسی را که شفاعت می کنم تو هستی آماده باش و غمی به دل راه مده. وحشتی نداشته باش.

سینه من آ ماده است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید نصراللهی نسب ( سه شنبه 91/10/19 :: ساعت 10:21 عصر )
<      1   2   3   4      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

نکته یِ مهمی در باب شیعه گی!
پینگیلیسم سیاسی!
راز سانسور مارادونا
نیازمند گروه خون عشق مثبت
پرسشی نو در موضوع بحران کرونا
همیشه وقت رفتنهای هر روزه
کریم الصفح
پاییز پر خزان
زندگی به سبک گل
پرسشی نو در موضوع بحران کرونا
و ما امّا کران تا کران کر
#دیوانه گی_شبانه، این قسمت چرا به این درخت می گویند بید مجنون!؟
وای از این کتاب
تو به تاریکی عادت نکن
کمتر شنیده شده در باب تقوا
[همه عناوین(142)]